تا حالا شده؟

تا حالا شده به چیزی دل ببندی که نیست، به کسی که حتی وجود خارجی هم نداره؟ انقدر پایبندش بشی که حضورش رو حس کنی، باهاش زندگی کنی. کم کم این باور بزرگ و بزرگتر بشه و مثل یه پیله تو رو احاطه کنه. شده؟
در خوشبینانه ترین حالت، خودتم همه اینا رو می دونی ولی پیلت رو سوراخ نمی کنی که بیرون بیای. شاید به تاریکی عادت کردی، شایدم از پرواز می ترسی.
اما دلیلش هیچکدوم از اینا نیست، تو می ترسی مثل همیشه، مثل دفعه های قبل، بیرون از پیله اون چیزی نباشه که فکرشو می کنی، اون موقع ست که ترجیح میدی تو پیلت بمونی و با خیال نور و روشنی به زندگی تو تاریکی ادامه بدی.

3 نظرات:

Unknown گفت...
on

آره سپيد گاهي انقدر سخت ميشه توو واقعيت زندگي کردن که حتي به خودتم دروغ ميگي و ترجيح ميدي توو همين دنياي خودساخته اي که ميدوني واقعيت نداره،زندگي کني...گاهي حتي ذوق ميکني از اين زندگي،بهش بال و پر ميدي و اونقدر بزرگ و قشنگش ميکني که ديگه دلت نمياد ازش بيرون بري... فاجعه وقتيه که برميگردي و ميبيني هيولايي که واسه فرار ازش به دنياي خياليت پناه بردي ايستاده و خيره نگاهت ميکنه...

Unknown گفت...
on

Sepideh
Welcome to blogspot
Hope by coming you to blogging I start again it
We can also show our friendship better!

Kiss

سپیده گفت...
on

I hope so dear